قاضی دادگستر

« هنر عدالت آن نیست که همۀ گناهکاران به مجازات برسند، بلکه درآن است،که هیچ بیگناهی مجارات نشود »

قاضی دادگستر

« هنر عدالت آن نیست که همۀ گناهکاران به مجازات برسند، بلکه درآن است،که هیچ بیگناهی مجارات نشود »

قضاوت حضرت علی «ع» و اسنتطاق یا استفصال

شاید کسانی که فصل بینه و یمین را در کتب قضاء خوانده باشند، پیش خود تصور کنند که قاضی کاری جز مطالبة بینه از مدعی و درخواست یمین از مدعی علیه ندارد. یعنی اگر مدعی فاقد بینه باشد، دست به تحلیف مدعی علیه زده و او هم معمولاً سوگند یاد می کند و پروندخ دعوی به این آسانی بسته می شود. اما مطلب چنین نیست. یکی از مطالبی که بطلان این تصور را ثابت می کند، موضوع استنطاق(و تفریق شهود دعوی مدنی و کیفری) است.

موضوع استنطاق به امورکیفری بستگی دارد. استنطاق، تحصیل دلیل یا تلقین نیست و از تدابیری است که قضات باید ازآن برای کشف حقیقت استفاده نمایند. در این مورد یک دعوی کیفری در تألیفات مؤلفان ....

ضبط شده است که دقیقاً طرز کار استنطاق قاضی را برای احقاق حق نشان می دهد. علاوه براین روشن می کند که چگونه پاره ای از قضات، بدون داشتن شم قضائی فقط با تحلیف خوانده، شانه از زیر بار مسئولیت خالی می کردند و به قول خودشان، احقاق حق نکرده و فصل خصومت می نمودند.

 

قضیه از این قرار است که جوانی نزد علی(ع) رفت و شکایتی به این صورت مطرح کرد که این چندنفر با پدرم به سفر رفتند. اینک آنان برگشتند و پدرم بازنگشت. از آنان پرسیدم که پدرم چه شد؟ گفتند او مرد. پرسیدم که مال منقولی که همراه داشت چه شد؟ گفتند مالی از خود برجای ننهاد و حال آنکه ما که ورثه او هستیم می دانیم که مال بسیار بهمراه داشت. شکایتی پیش شریح قاضی مطرح کردیم و چون بینه نداشتیم، شریح آنان را سوگند داد و آنها هم به آسانی سوگند بر طبق دفاع خود یادکرده و حکم برائت آنان صادرشد.

علی(ع) شرطه خود را خواست و گفت که بر هریک از خواندگان دو نفر بگمارند و به آنان دستور داد تا نگذارند که خواندگان به یکدیگر نزدیک شوند و تبادل نظر کنند. سپس منشی دادگاه را طلب کرد و یکی از خواندگان را احضارکرده و به او گفت که اطلاعات خویش را دربارة پدر شاکی بازگوید و به پرسش های زیر جواب دهد:

الف-پدرش چه روزی با شما به سفر رفت؟

ب-در چه منازلی با شما فرودآمد؟

ج-چگونگی مسافرت و وقایع مهمی که در این سفر رخ داد بازگو کن.

د-علت مرگ پدرش چه بود؟

هـ-چه حادثه ای بر سر مال او آمد؟

و-پس از مرگ او چه کسی او را غسل داد و چه کسی او را دفن کرد؟

ز-چه کسی بر وی نمازخواند؟

ح-کجا او را دفن کردند؟

 

علی(ع) این پرسش ها را به منشی گفت و او نوشت و از خوانده پاسخ گرفت. وقتی که پاسخ ها به پایان رسید، علی و حاضرین جلسه دادگاه با او تکبیرگفتند. صدای تکبیر به گوش سایر متهمان که بیرون از جلسه در انتظار بازپرسی و استنطاق بودند، می رسید، آنان نمی دانستند که این تکبیر برای چیست و گمان می کردند که دوست آنان اقرار به حقیقت قضایا کرده و برای آنان دشواری پدیدآورده است. به این ترتیب روحیه آنان متزلزل شد.

 

علی(ع) سپس او را بیرون فرستاد و در جای جداگانه زیرنظر نگه داشت. سپس یکی دیگر از خواندگان را فراخواند و همان پرسش ها را از او کرد و پاسخ گرفت و او را هم به همان ترتیب از جلسه بیرون فرستاد و تحت نظر قرار داد. سپس این کار را درباره یک یک خواندگان انجام داد و نظر همگی را با تناقض گویی هایی که کرده بودند، گردآورد. آن گاه دستور داد که نفر اول را بار دیگر به جلسه بیاورند. پس از آوردن او خطاب به وی کرد و گفت: ای دشمن خدا مکر تو را دانستم و دروغ تو را از راه استنطاق و تحقیق از یارانت کشف کردم. هیچ چیز تو را جز راستی از کیفر نجات نمی دهد مگرآنکه حقیقت را به راستی بگویی. سپس دستور داد تا او را بازداشت کردند و علی(ع) و حاضرین بیکباره تکبیرگفتند. پس سایرخواندگان که بیرون از جلسه دادرسی بودند و صدای تکبیر را شنیدند، شک نکردند که دوست آنان اقرار به حقیقت واقعه کرده است. آن گاه علی(ع)، نفر دیگر را احضارکرد و او را نیز تهدیدنمود. آن شخص سوگند خورد و گفت: ای امیرمؤمنین، من شخصاً تمایل به این کارنداشتم با اکراه مرا وادار به جرم کردند. سپس علی(ع) همه را فراخواند و همگی اقرار به جرم کردند. آنگاه نفر اول را از محل بازداشت فراخواند و به او گفت که یاران تو اقرار به وقوع جرم کردند. چیزی جز راست گویی تو را نجات نمی دهد. پس او نیز مانند یاران خویش، اقرارکرد و حکم به محکومیت آنان به پرداخت مال متوفی به ورثه و قصاص همگی صادرگردید و شاید همین حدیث است که بطور ناقص در کتب مؤلفان ما آمده است.

 

. . . این واقعه نشان می دهد که:

اولاً-استنطاق با استفصال قاضی فرق دارد. اگر استفصال خالی از اشکال نیست، استنطاق خالی از اشکال است.

ثانیاً- استنطاق با مسأله تلقین فرق دارد. تلقین اشکال دارد زیرا باب منازعه جدید را بازمی کند یا به منازعه میدان وسیع تر می دهد و حال آنکه استنطاق این وضع را ندارد بلکه منازعه ای را که مطرح شده با تحقیق و کشف از باطن قضیه با استفده از علم تحقیقی فیصله می دهد.

ثالثاً-استنطاق با مسأله تحصیل دلیل فرق دارد. این بدیهی است.

رابعاً- مقایسه سبک دادرسی علی(ع) با دادرسی شریح نشان می دهد که در پرونده های کیفری نباید به کاربرد فرمول های قضایی مانند«استحلاف» قناعت کرد و پروندة کیفری را به آسانی مختومه نمود. قاضی باید از راه استنطاق، حقیقت قضیه را کشف کند.

خامساً- این رسیدگی نشان می دهد که امارة قضایی که قضات تحقیق از راه استنطاق از متهم به دست می آورند، مقدم بر بینه و یمین است زیرا علم حاصل از اماره قضایی به مراتب از نتیجة حاصل از بینه و یمین قوی تر است.

سادساً-بنا به تشخیص علی(ع) شریح در این محاکمه رعایت اصول مسلم قضاء را ننموده بود زیرا تحقیق و استنطاق برای کشف جرم و اجراء حکم قانونی از اصول مسلم بوده و قاضی نمی توانست که این اصل را زیرپانهاده و دست به تحلیف خوانده بزند. در این مورد که قاضی، اصول مسلم قضایی را نادیده گرفته است، استیناف رسیدگی و صدور رأی در ماهیت دعوی را با نقض حکمی که قبلاً صادر شده است، روا شمرده است. . . .

 

منبع: دائره المعارف علوم اسلامی قضائی (شامل:آئین دادرسی مدنی، آئین دادرسی کیفری، ادله اثبات دعوی-اصول عملیه، امورحسبی، سازمان قضائی)، دکترمحمدجعفرجعفری لنگرودی، جلد اول، صفحه 99 تا 102، چاپ سوم، 1381، کتابخانة گنج دانش.

به نقل از وبلاگ «بر تارک علم - استاد دکتر محمدجعفر جعفری لنگرودی»

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد