قاضی دادگستر

« هنر عدالت آن نیست که همۀ گناهکاران به مجازات برسند، بلکه درآن است،که هیچ بیگناهی مجارات نشود »

قاضی دادگستر

« هنر عدالت آن نیست که همۀ گناهکاران به مجازات برسند، بلکه درآن است،که هیچ بیگناهی مجارات نشود »

باروهای غلط در مورد تصمیم به ازدواج

بسیاری از اشتباهات افراد برای شروع زندگی اشتراکی و انتخاب همسر ریشه در باورهای نادرست و غیر منطقی در مورد آن دارد و تا زمانی که آن را اصلاح نکنیم راه به جایی نخواهیم برد. مهم ترین این خرافات و باورهای عبارتند از:

 

1) هر کس نیمه گمشده ای دارد ( تفکر جادویی):

برخی بر این باورند که نظام هستی آن چنان برنامه ریزی و تنظیم شده است که برای هر فردی یک نفر و فقط یک نفر به عنوان جفت مناسبش ساخته و یا بایستی منتظر شد تا تقدیر و سرنوشت آن فرشته گمشده ( یا سوارکار با اسب سفید) را طی یک حادثه اتفاقی در برابر او ظاهر کند و یا اینکه افراد متعددی را امتحان کند تا این که نیمه گمشده اش را پیدا کند. گروه اول تلاشی برای پیدا کردن همسر و ایجاد رابطه نخواهند کرد ( مگر بسیار سطحی) و گروه دوم از ی...

ک رابطه به رابطه ای دیگر می روند تا شاید گمشده خود را بیابند. باز هم بر همین اساس برخی معتقدند که در صورت از دست دادن معشوقشان دیگر نبایستی رابطه ی جدیدی را آغاز کنند. در حالی که واقعیت امر این است که برای هر فرد بالقوه جفت و همسرهای متعددی وجود دارد و تنها قانون حاکم بر نظام هستی این است که افراد با عقل و منطق و تلاش، همسر مناسبخود را پیدا کنند و اگر هم اشتباهی کردند مسؤلیت خود را پذیرفته و در جبران و اصلاح آن بکوشند.

 

2) فقط با همسر کامل و بی عیب و نقص می توان در زندگی اشتراکی به خوشختی رسید ( مطلق نگری، کمال پرستی و پیوند عاطفی نا امن):

برخی از افراد به دلیل مطلق گرایی ( خوب یا بد، سیاه یا سفید) یا کمال پرستی ( بهترین، بدترین، همیشه 20) به دنبال یک فرد کامل و تقریبا" بی عیب و نقص هستند و بدین ترتیب بسیاری از فرصت های طلایی را از دست می دهند. زیرا با چنین پیش فرضی، تامل و تلاش کافی برای ارزیابی صحیح و منطقی فرد مقابل نکرده و از آن جایی که هیچ کس نیست که همه مزایا و محاسن را یک جا داشته باشد و حتی بی عیب و بی نقص نباشد، لذا به سرعت و به راحتی همیشه معیبی برای رد طرف مقابل پیدا خواهند کرد. از طرف دیگر، برخی نیز به دلیل الگوی پیوند عاطفی نا امن و در نتیجه عدم اعتماد به دیگران و رابطه ( به طور ناخود آگاه) دائما به دنبال دلایل و مدارکی برای رد طرف مقابل خواهند بود و پیدا نیز خواهند کرد. این افراد غافل از این هستند که همسر کامل وجود خارجی ندارد و اساسا" فلسفه ازدواج شروع با حداقل معیارهای لازم و اساسی و تلاش برای رسیدن به حداکثرهای ایده آل ( رشد و نمو) است. یکی دیگر از اشتباهات چنین تفکری عدم توجه به لزوم برابری در ازدواج است. به عبارت دیگر، احتمال موفقیت و خوشبختی در ازدواجی بیشتر خواهد بود که تجانس و تشابه بین زوجین بیشتر باشد و اگر یکی برتر از دیگری باشد دیر یا زود رابطه دچار مشکل خواهد شد ( درست همانند حالتی که یکی از چرخهای جلوی ماشین بزرگتر از چرخ دیگری باشد.)

 

3) بایستی آمادگی کامل داشت:

برخی از افراد به دلیل ترس از شکست و یا ترس از رابطه تصور می کنند و یا دلیل می آورند که فرد بایستی از تمامی جهات کامل و آماده باشد تا قدم برای ازدواج بردارد؛ از لحاظ جسمانی بی عیب و نقص باشد و یا از نظر مادی در یک رفاه نسبی باشد ( داشتن خانه و ماشین و شغل مناسب و ... ) در این نوع تفکر حتی اگر فرد به این سطح از آمادگی برسد، چند عیب عمده دارد: (1) فرد بهترین زمان برای زندگی مشترک ( 22تا 26 سالگی) را از دست می دهد؛ (2) انتخاب هایش کمتر می شود ( زیرا بایستی فردی در سطح خود پیدا کند)؛ (3) بهترین سنین فرزند دار شدن را از دست می دهد؛ (4) هر چه زمان می گذرد انگیزه اش برای ازدواج کمتر و شک و تردیدش در مورد ازدواج بیشتر خواهد شد؛ (5) احتمال این که طعمه و گرفتار آدم های متقلب و سوءاستفاده گر قرار گیر، بیشتر می شود و در بسیاری از موارد دست به انتخاب های کاملا" غلط می زند.

 

4) برای یک ازدواج موفق مهم نیست که با چه کسی ازدواج می کنید. مهم این است که چقدر تلاش می کنید:

افراد با چنین تفکری غالبا" بدون توجه و در نظر گرفتن تضادها، تشابهات، ارزش ها، اهداف، انتظارات و ... وارد یک رابطه و ازدواج نابرابر و سوء استفاده گرانه می شوند و دیر یا زود هر دو طرف از پا در خواهند آمد. خمیر مایه فکری چنین افرادی این است: « خودم درستش می کنم». این افراد توجه ندارد که ازدواج یک رابطه دو طرفه و برابر است و همچون بازی پینگ پنگ بایستی هر دو نفر تقریبا" در یک سطح بازی کنند تا از آن لذت ببرند. همچنین این را در نظر نمی گیرند که هیچ کس را نمی توان تغییر داد مگر این که اولا" خودش واقعا بخواهد و این نتیجه رسیده باشد و ثانیا" از راه درست و عملی صورت گیرد. یک فرد معتاد تا زمانی که به واقعیت بیماری اش و اثرات مخرب آن پی نبرد و اراده ای راسخ پیدا نکند و به طریق اصولی علل اعتیادش برطرف نشود، هرگز اعتیاد خود را برای همیشه کنار نخواهد گذاشت.

 

5) تضاد بین زوجین بهبود و استحکام ازدواج می شود:

اگر چه در بسیاری از موارد دو نفر با شخصیت های مخالف و ضد هم جذب یکدیگر می شوند و حتی در اوایل موجب هیجان و رضایت خاطر هر دو نفر می شود ولی چندی نخواهد گذشت که این تضاد آفت و بلای رابطه دو نفر خواهد شد. درست برعکس، هر چه شباهت ها بین دو نفر بیشتر باشد طولانی مدت رضایت و خرسندی و استحکام رابطه زناشویی بیشتر خواهد بود.

 

6) عشق به تنهایی برای ازدواج کافی است:

اگر چه در دنیای امروز عشق یکی از از لازمه ها اصلی ازدواج موفق و خوشبخت است ولی به تنهایی کافی نیست. ثانیا" منظور و مفهوم عشق از نظر بسیاری از افراد عشق رمانتیک و دیگر عشق های غیر سالم ( عشق شهوانی، عشق مادرانه- پدرانه، عشق وسواسی و... ) است نه عشق واقعی و سالم.

 

7) برای انتخاب همسر بایستی براساس دل ( احساسات و عواطف) عمل کرد:

کودک انسان تا حوالی 7 سالگی فقط بر اساس حواس، تخیلات و هوشش دنیا را درک و ارزیابی می کند و از آن به بعد به تدریج قدرت تعقل و تفکر و استدلال رشد و نمو می یابد و پس از بلوغ عقلی کامل قادر به تجزیه و تحلیل و استدلال منطقی خواهد بود، بسیاری از افراد متأسفانه به بلوغ عقلی کامل دست نمی یابند و لذا در بسیاری از مسائل نه بر اساس عقل و خرد بلکه با دل و احساس خود تصمیم گرفته و رفتار می کنند ( همانند یک کودک 7 تا 10 ساله). مشخصه واضح این افراد این است که اگر از آن ها پرسیده شود چرا عاشق این فرد شده اید؟ ( فرد مورد نظر چه ویژگی های دوست داشتنی دارد؟) معمولا یا دلیل برای آن ندارد و اگر هم داشته باشند یا بیشتر به صورت نداشتن معایب است ( دروغ نمی گوید، خشن نیست و... ) و یا این که محاسن نسبت داده شده نادرست و غیر منطقی است ( مثلا" ممکن است گفته شود فهیم و با پشتکار است ولی در سن 28 سالگی هنوز تحصیلات و شغل با ثبات و مناسبی ندارد).

انسان سالم کسی است که با عقل، جاده و مسیر را انتخاب می کند و با دل و احساس، انرژی رفتن در مسیر را. در انتخاب همسر نیز بایبستی عقل و دل با هم همخوانی و همراهی داشته باشند و هیچگاه یکی را فدای دیگری نکرد.

 

8) انتخاب همسر و ازدواج به شانس بستگی دارد:

برخی انتخاب همسر و ازدواج را به تقدیر و سرنوشت نسبت می دهند و آن را شبیه خریدن هندوانه می دانند که تا بازش نکنید متوجه نخواهید شد که چه خریده اید. اگر ما شانس را به عنوان سرنوشت محتوم در نظر بگیریم دیگر اختیار، تلاش، کوشش، تفکر و در یک کلام هستی بی معنی خواهد بود. اما اگر شانس را به عنوان احتمال وقوع حادثه در نظر بگیریم آن گاه هر چیزی قابل پیش بینی خواهد بود. در مورد همین مثال، اگر ما بدانیم که هندوانه مورد نظر در چه شرایطی رشد یافته و از چه تخمی است و نظر دیگرانی که از آن محصول استفاده کرده اند را بپرسیم ( همانند تحقیق در مورد وضعیت خانوادگی، سابقه فردی، محل کار، دوستان و...) و با دقت کردن به هندوانه و توجه به رنگ و طرح پوست هندوانه ( بررسی ظاهر، رفتار و افکار شخصی) می توانیم با ضریب اطمینان بیشتری هندوانه رسیده و مناسب تری را انتخاب کنیم.

فرق انسان های عاقل و توانمند با دیگران در این است که آن ها خود سرنوشت را می نویسند و می سازند، ولی سرنوشت کار دیگران را ( « تقدیر، ارباب مردان ترسو و برده ی مردان شجاع است» بزرگمهر). اگر چه خرید یک هندوانه ارزش چنین وقت و بررسی هایی را ندارد ولی آیا برای انتخاب همسری که قرار است بقیه عمر خود را با او در زیر یک سقف بگذرانیم و زندگی و همه چیز خود را به شراکت بگذاریم ( از جمله فرزند) اختصاص کمی وقت و انرژی و مطالعه و بررسی ارزشمند نیست؟

 

9) به عمل کار برآید به سخن دانی نیست:

به این جملات توجه کنید: « افراد با ورود به زندگی اشتراکی در عمل آیین همسرداری را خواهند آموخت ». گذشتگان ما بدون این که مطالعه ای کرده باشند یا مشاوره قبل از ازدواج وجود داشته باشد و یا حتی دست چپ و راست خود را بشناسند، ازدواج کردند و زندگی خوب و خوشی داشتند و طلاق هم نمی گرفتند. از این دسته افکار و گفتار کم شنیده نمی شود. این گفته ها همان قدر بی معنی و غیر منطقی هستند که گفته شود گذشتگان بدون داشتن برق و گاز فقط با چراغ پی شوز و مشعل نیازهای خود را به خوبی تأمین می کردند و در آرامش به سر می بردند و یا این که به جای دارو به طور طبیعی با سرگین گاو، انرژی، سحر و جادو به خوبی بیماری ها را درمان می کردند. در چنین تفکری تفاوتی بین حیوانات و انسان وجود ندارد. انسانی که با تکیه بر عقل و منطق دست به اکتشاف و شناسایی قوانین حاکم بر طبیعت زده و آن ها را تحت کنترل خود قرار می دهد و در راه سعادت و خوشبختی خود از آن ها استفاده می کند. انتخاب همسر و زندگی زناشویی نیز یک مهارت و علم است که می توان با آگاهی از آن ها و آماده کردن خود ضریب موفقیت را افزایش داد.

 

10) هنوز هیچ کس نمی داند که چه چیزی بهتر است، پس بایستی شانس خو د را امتحان کرد:

اگر چه ما هنور در اوایل راه هستیم ولی حتی با مطالعات و نتایج به دست آمده می توانیم با اطمینان حدود 70 تا 80 درصد ( و در برخی از موارد نزدیک به یقین) آینده یک رابطه را پیش بینی کنیم و یا این که حداقل مشکلات احتمالی پیش رو را حدس بزنیم و آمادگی و اقدامات لازم را به عمل آوریم و دیگر به شانس تکیه نکنیم. ( کسی که به امید شانس زنده باشد، سال ها قبل مرده است. « مثل فرانسوی» )

______________________________

منبع: معیارهای انتخاب همسر / مؤلف: د. سید اصغر ساداتیان و د. ماهیار آذر، ناشر: انتشارات ما و شما پاییز 89

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد