حق الکشف قضایی

ع.ج-دادسرای جنایی تهران

قبل از تشکیل دادسراهای عمومی و انقلاب، پرونده های کیفری و حقوقی در یک واحد اجرای احکام، اجرا می شدند، اما با تشکیل دادسراها، اجرای احکام کیفری و حقوقی از هم جدا شد و بدین علت در حوزه قضایی ما هم پرونده های حقوقی و کیفری  را از هم جدا و هریک در واحد جدا گانه اجرا می شدند.

آقای (م) که قبلا هم مدیر واحد اجرای احکام حقوقی بود و کیفری، شد مدیر واحد اجرای احکام حقوقی و بنده هم کما این که پستم چیز دیگری بود، شدم  مدیر اجرای کیفری، چون قاضی کم بود و کلا ٌ دادسرای شهرستان ما یک دادستان داشت، یک بازپرس و دو دادیار.دادستان امورات اجرای احکام  را انجام می دادند. آدم بسیار خوش برخورد و دارای طبع ظریفی بود که به ...

شدت با سیاست قوه قضاییه با اعطای مرخصی به زندانیان موافق بود.

یکی از زندانیان بنام جودکی که به علت عدم پرداخت دیه در زندان بود، از ناحیه یک چشم نابینا  و گویا فرهنگی هم بود از این موضوع به شدت سوء استفاده کرده و چند روز مانده به پایان مرخصی  می آمد و مرخص خود را تمدید می کرد، به طوری که خانواده متوفی شاکی شده و هر بار داد و بیداد راه می انداختند. خلاصه از فرد مذکور حدود دو ماه خبری نشد و جهت تمدید مرخصی نیامد، زندان هم غیبت وی را اعلام نکرده بود.

حدود دو ماه بعدش من دیدم جودکی آمد و یک تقاضای مرخصی نوشته گفتم این دو ماه کجا بودی؟ الان چه طوری آمدی؟. گفت که من مرخصی بودم و آقای «ن» که اتفاقا ٌ فامیل خانواده متوفی بود، برام مرخصی گرفته بود. نامبرده را پیش دادستان بردم  چون می دانستیم مرخصی نبوده و دروغ میگوید. دادستان به من گفت  غیبت وی را گزارش کن تا بدهم یکی از دادیاری ها رسیدگی کنند. از طرفی آخر وقت بود. بنابراین شعبه دادیاری مرجوع الیه تا اول وقت اداری فردا وی را بازداشت کرد. فردا گویا در مرکز استان لرستان جلسه بود دادستان نیامد. با توجه به آشنایی که با کارمندان زندان مرکزی خرم آباد داشتم زنگ زدم وگفتم غیبت زندانی جودکی را اعلام نکردیدید و آنها هم پس از بررسی گفتند که برگه تمدید مرخصی دارد ( دو برگه هر کدام یک ماه ) چون میدانستم مرخصی نرفته گفتم برگه ها رو فکس کنند. به محض وصول فکس و رویت انها فهمیدم که برگه مرخصی،مهر و امضای دادستان جعلی است. با تلفن همراه دادستان تماس گرفتم و موضوع را اطلاع دادم از طرفی با هماهنگی دادیار اظهار نظر و دادستان نامبرده تحویل اداره آگاهی شهرستان گردید با زندان هماهنگی کردم اصل نامه های جعلی رو از طریق یکی از پرسنل قرارگاه انتظامی شهرستان که مامور وظیفه شناس و مورد اطمینانی بود، برای مان  بفرستند. متاسفانه در اداره آگاهی نه تنها اقرار نکرده بود بلکه گفته بود آقای «ع.ج» یعنی من برای او جعل کردم.

خلاصه بعد از مراجعت دادستان هرچند دادستان خیلی به من اعتماد داشت  با توجه به اینکه گفته بود من برایش جعل کرده ام، خودم پیشنهاد دادم که با هم مواجه حضوری شویم.قرار شد در این جلسه اظهاراتش اخذ شود. با توجه به این که من نماینده دادستان درهیات اجرایی یکی از بخشهای شهرستان و در انتخابات ریاست جمهوری بودم، داشتم آماده می شدم برای رفتن که منشی دادستان آمد سراغم و گفت دادستان می گوید متهم رو آوردند، بیا. من رفتم، دادستان ازش سوال کرد چه کسی نامه ها رو برایت جعل کرد؟ گفت که آقای ع.ج ، دادستان سوال کرد چه وقت ؟کجا ؟ و چگونه؟ در پاسخ گفت که مانند همیشه من تقاضا دادم به شما ( آقای دادستان ) شما دستور نوشتید بردم دفتر اجرای احکام و آقای ع.ج نامه را نوشت و من دوباره آن را به مامور انتظامی درب اتاق شما دادم و او هم بعد از امضا و مهر تحویل من داده پس از اینکه در پاکت گذاشتند اجرای احکام آن را به من تحویل دادند و به زندان دادم.  خلاصه متهم  حقیقت رو نمی گفت حتی دادستان پرونده را به اداره اطلاعات فرستادند، اما انها تحویل نگرفتند و گفتند که این موضوع به اداره اطلاعات ربطی نداره بالاخره دادستان پرونده را به حفاظت و اطلاعات دادگستری استان فرستادند بعد از چند هفته اقرار کرد که با جناقش که عکاسی دارد برایش جعل کرده است. هرچند بنده به حقانیت خودم ایمان داشتم اما به هر حال  این موضوع برملا شد وپاکی ما ثابت. اما نه تنها کوچکترین تشکری از بنده حقیر که داستان جعل نامه، مهر و امضای دادستان را برملا کردم ، نشد، بلکه اصلا کسی هم از مسئولین استان خبر دار نشد،بماند!.